محبوب من :
هزارپروانه عاشق درسپیده دمان خلوت و تنهایی،درآرزوی دیدارگل رویت،از کنارشوراب
چشمهای خیس،رمیده از کمند نیزار مزه های درآغوش هم نشسته،به پرواز درآمده اند
،تا بالهای رنگارنگ هستی خودرا،در نوازش نور نگاه مهربانت،که هرم خورشید هستی
بخش عشق را دارد شستشو دهند،و در گلخنده های لبان شکر ریزت،مستی دو باره زنده شدن،از نو متولد شدن،هستی یافتن را تجربه کنند.
و در خیال نرگس مست نگاهت،خود را ،بودن را،و هستی را در بازند.
اما افسوس!
هر بار بی دیدار ماه رویت،در شامگاه جمعه های موعود به آشیانه انتظار باز گشته اند
تا پرواز رهایی را در پیله تنهایی خود به انتظار نشینند.
مهربانا:
چه کسی میگوید مولود تو در آن سپیده پاک نیمه شعبان عشق بوده است؟
آخر تو هر روز،هر بامداد،در هر سپیده،درنبض صبحدم،درسینه های گر گرفته از التهاب
دیدارت متولد میشوی و شور و هیاهوی هستی را در قلب های منتظرانت به جریان
می اندازی.
تو اینجایی،در قلب های عاشق،کعبه های کوچک حضور همیشگی خدا.
آنکس که سبیده دمان را بی ظهور انتظار تو در جان و دل آغاز می کند زنده نیست.
آری تو هر روز انتظار را،آینده را،فردای روشن در راه را ،در شریان های هستی تاریخ به
تکرار می نشینی و میلاد مکرر امید را نوید میدهی.
آری این تویی که به قلبهای خسته از جفای روز گار،می آموزی که محبت کنیم،عشق بورزیم،دوست بداریم،و گلهای شمعدانی مهر را در گلدان کوچک جانمان تا روز موعود به رویش بخوانیم.
این تویی که به لبان در بهت و سکوت نشسته مان می آموزی مهربانانه سخن بگوییم ،گلوازه های دوستی را در باغهای خزان زده ی دل ها بکاریم،امید بیافرینیم،و با کلامی گرم و مهربان انسان بسازیم.
این تویی که در برابر دیدار چهره معصوم آن کودک پا برهنه،آن پیر مرد خسته،آن دستهای پینه بسته آن پیشانی از غم به گره نشسته،آن پشت از جور و ستم خمیده، آن مظلوم گرسنه و تنهای درآوارگی به ستوه آمده،ما رابه یاری،همراهی، غمگساری و مهربانی دعوت میکنی و ابر چشمهای منتظرمان را در باران اشک های شوق و انتظار تطهیر میکنی.
این تویی که در مصاف با نابرابری،بی عدالتی،فساد،فاصله های فاحش طبقاتی، فقر،و...به فریادمان میخوانی،به هیاهویمان و امیداری،ما را بر می آشوبی،تا آرمان بلند تو را که برقراری قسط و عدالت و برادری و برابری در جهان نابرابری هاست تمرین کنیم.
این تویی که در رکوع سجود و قیام و قعود،دلهایمان را به خلوص و پاکی از خود تهی شدن،از خدا پر
شدن،«من» را به فراموشی سپردن،«ما» را تجربه کردن،خدا گونه شدن،خلیفه او بودن می خوانی و منتظرانت را اینگونه می خواهی.
آرزوی دیرین !
وقتی که میآیی،کلامت جاری ترین چشمه سار زلالی است که گرد کدورت را از دل های خسته ی در کویر غربت نشسته می شوید،و باران کلام خداییت چون از بلندای آسمان وجودت باریدن می گیرد،رحمت را،حیات را،زنده شدن را،رستن را،و روییدن و دوباره زندگی یافتن را نوید میدهد.
ای آیت مهربانی !
ای یادگار مهر،ای امتداد مهربانی،دلهای رنگ روز گار گرفته ی ما را در آبشار انتظار
تطهیر کن.ما را در خود ویران کن،آنگاه از نو بساز،آنگونه که می خواهی.
مولای مهربانی و خوبیها:
اینجا تمام شقایقها
چشمان عاشق نرگسها
قلب رمیده آهوها
پروانه،شمع،پرستوها
چشم انتظار لحظه ی دیدارند
در صبح صادق میلادت
تو می آیی،بهاران گفت این را
نسیم صبحگاهان گفت این را
گل نرگس،زمستان پا براه است
طلوع ماه شعبان گفت این را
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
,
:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0